محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

روزهای زندگی من

روز مادر

همه می شناسیمش؛ همون که با شکوه مهرش عشق را معنایی دیگر می بخشد و قلبش وسعت بی انتهای صبر و مهربانی است و شانه های پرصلابتش مأمن مهر و صفا، و چشم های پرفروغش سرچشمه احساس و گذشت است. مادر، مهر کیشی است که با شمع وجودش به محفلمان روشنی می بخشد و با گلخند محبت اش رنگ غم را از چهره مان می زداید و تبسمی از شادمانی بر دل هایمان می نشاند و با دستان پر سخاوتش، چتری سایه گستر ساخته است تا هیچ سختی را حس نکنیم. او به را ستی تندیس همه خوبی هاست. سلام پسرم امروز برایت با قلبی پر از احساسات مادرانه مینویسم و از تو به خاطر دادن این هدیه بزرگ و و با ارزش دنیا ها ممنونم چرا که تو طعم مادر شدن و این همه احساس قشنگ رو با به دنیا آ...
23 ارديبهشت 1391

مرور خاطرات

سلام نفسم دوباره فرصتی دست داد تا بتونم برات بنویسم عزیزم الان که من سر گرم آپ کردن وبتم شما لالا کردی امیدوارم همیشه در آرامش باشی خوشگلم امروز یه اتفاق خوب افتاد اونم اینکه بالاخره فرصتی دست داد تا من و خاله جون ملیحه از طریق نی نی گپ بتونیم یه یه ساعتی رو با هم خلوت کنیم و مثل گذشته ها تونستیم با هم از همه چیز صحبت کنیم من که دلم خیلی واسشون تنگ شده بود و این جوری تونستیم یکم به یاد خاطرات گذشته از دلتنگی هامون کم کنیم محمد عزیزم اون مدتی که من تو بجنورد بودم دوستایه خیلی خوبی داشتم که هنوزم مثه اون موقع ها دوسشون دارم و دلم براشون تنگ میشه یادمه تو همچین ماهی بود که با خاله جون وبلاگ رضا جون و د...
19 ارديبهشت 1391

گذری بر خاطرات عید امسال به روایت تصویر

سلام مامانی پسرم همون جور که برات تو پست قبلی گفتم متاسفانه من امسال از نهم عید دیگه اینترنت نداشتم تا برات خاطرات قشنگ اون روزا رو و حتی جشن یه سالگی وبلاگتو که بیست فروردین  بود رو آپ کنم عزیزم عید امسال بر خلاف سالیه پیش که همه چی حتی عید دیدنیامون هل هلکی بود خیلی خوب سپری شد عزیزم من و بابا جون سعی کردیم به شما حسابی خوش بگذره و اکثر جاها همراه خودمون میبردیمت عزیزم از اون روزا خیلی ازت عکس دارم حتی با بچه هایه فامیل اما الان که همشو مرور میکردم تو هیچ عکسی خوب وانستادی تا ازت عکس بندازم البته طبیعیه واسه همین چند تاشو بیشتر نتونستم برات گل چین کنم به امید روزی که خیل...
10 ارديبهشت 1391

دوباره اومدیم

سلام عسلی از آخرین باری که برات نوشتم حدودا یه ماهی میگذره و مامانی تو این مدت حسابی دلش واسه نوشتن اینجا تنگ شده بود و اما علت یه تاخیر نسبتا طولانی دیگه عزیزم من و دایی جون هر دو مون از یه اشتراک اینترنت استفاده میکنیم  و هر سه ماه اونو تمدید می کنیم تو سال جدید دایی جون  چون از شرکت خدمات دهنده زیاد راضی نبود قصد داشت بعد از اتمام این دوره با یه شرکت دیگه قرار داد ببنده  و این شد که به رغم تلاشایه زیاد دایی جون تا وصل شدن مجدد اینترنتمون یه ماهی معطل شدیم عزیزم تو این یه ماهی که نتونستم برات بنویسم اتفاق خاصی رخ نداده شما نسبت به یه ماه پیش بیشتر صحبت میکنی و می تونی ما رو متوجه منظورت ...
8 ارديبهشت 1391
1